زرد ترین برگ این پاییزم
در این دریای پر آشوب اطرافم
قایق کوچک سرگردان
فانوس من کو؟
راست گفتی که من هم تنهایم
میان خیل آدمها
این را مدتهاست فهمیده ام
تو هم خواهی رفت یک روز
و باز تنهاتر میشوم
سرگردان تر
زرد تر
من هم راست میگفتم
در دستهای که اسراف میشوی
وقتی به ذره ذره تو محتاجم
یک مشت حرف مفت برای نرگس...برچسب : نویسنده : iyakamuzlie بازدید : 103